مشق زندگی

سالها پیش با شناختن خودمون و الگو برداری از مادرامون ,درس زندگی را با عنوان یک زن زندگی فوت آب شدیم توی خاله خاله بازی تمام رفتار های مادرامون رو تقلید میکردیم.
ظرف و لباس می شستیم...آشپزی میکردیم...و مشق بچه داری و همسر داری را تمرین میکردیم!
چند سال بعد در عالم بچگی و نوجوانی نوید ازدواج با حضور خواستگار های رنگارنگ داده می شد.در همین ایام همبازی بچگی هام به عقد اقایی درامد...امتحان پشت امتحان ,برای قبولی در آزمون همسر داری..ولی افسوس!
یکی پس از دیگری با تک ماده و تبصره..سالهای زندگیش میگذشت..بی ثمر!
بعد از هفت سال نازایی با دعا و توسل صاحب اولاد شد ثمره این زندگی سه تا بچه بود!
افسوس و صد افسوس که مصلحت خداوند را همیشه به حساب دریغ لطف خداوند میدانیم و اصرار و اصرار میکنیم تا میسر شود.
طفلی همبازیم چندین سال متوالی پشت کنکور زندگی موند ولی باز اصرار داشت تا قبول بشه تا اینکه خسته شد و تصمیم گرفت از همه چی بگذره حتی از بچه ها گذشت.....
بدون هیچ حق و حقوقی فقط و فقط مهرم حلال جانم آزاد!
همسرش حتی در دادگاه حاضر نشد و غیابی طلاق گرفت...دلم سوخت برای کودکی و نوجوانی دخترک که فنا شد.
دلم سوخت برای بازی بچگی هامون ...چقدر با عشق و انگیزه اداره ی زندگی را تمرین میکردیم...دلم سوخت طفلک تمرین نکرد دادگاه و طلاق را......
شاید حدااقل از دیدار بچه ها محروم نمیشد و اینجور مثل شمع در برابر چشمانمان آب نمیشد.
چه شبهایی که از تب بچه هایش خواب به چشمانش نرفت و مادری کرد.
حالا از دیدن بچه هاش محروم شده....
شاید خوب تمرین احقاق حق نکرده بود...شاید توی الگو برداری از مادرامون دقت نکرد چیکار کنه
بین خودش و بچه هاش فاصله نیوفته؟!!!

نظرات 9 + ارسال نظر
شادی یکشنبه 13 بهمن 1392 ساعت 12:12 http://www.shady20.blogfa.com/

سلام عزیزم

سلام

نسرین چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 19:46

مادر

مادر، موهایت
خرمن‌ها خوبی
چشمانت مادر
گلشن‌ها خوبی
مادر لبخندت
صبح و صد خورشید
آوازت مادر
فردا و امید
مادر آرامش
در دستان توست
این دنیا مادر
در فرمان توست
مادر می‌خواهم
مادر می‌جویم
مادر می‌بینم
مادر می‌گویم.

مادر فدای تو

رهگذر چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 12:09

آنوشا یکشنبه 6 بهمن 1392 ساعت 12:15

سلام عزیزم
بعضی وقتها تسلیم شدن بهتر از جنگیدنه

سلام,ممنون از همراهیت

نسرین سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 21:48

آخی :(
مهم اینه شما خیلی موفقی در زندگی

سلام نصیبه جان . خوبی ؟ وای همیشه برام سئواله که واقعا زن به کجا میرسه که قید همه چیزُ حتی بچه هاشُ میزنه . واقعا زندگی چه معنایی داره وقتی انقدر برای ادم سخت و مشقت بار میشه . از اونور میگن زن ظریفه و تاب و تحمل خیلی از فشارهای جسمیُ نداره بعد نمیدونم چرا همه انتظار دارن تو زندگی همه جوره قوی باشه . ادم کدومُ قبول کنه ؟ ضعف جسمیشُ یا قوت فراتر از عادی روحشُ ؟ مطمئنا این خانم و یا همسرش به جایی رسیدن که تن به طلاق بدن . و امیدوارم که در زندگی بعد از این دچار مشکل نشن . انشالله که دیدار مادر و فرزندان هم کم کم میسر میشه . قانون نهایت چند سال میتونه جلودار این ندیدنها باشه بعد از اون دیگه خود بچه ها میرن سمت گرایشهای قلبیشون

سلام آوای عزیزم,ممنونم که همراهیم میکنی چقدر چهره ی دنیا زشت میشه وقتی بین مادرو فرزند فاصله بیوفته .احساس وعشق به زندگی وگذشت بی معنی میشه وبرای طبیعی ترین حقت که فرزندت هست یا بایدامثال این آقارو تحمل کرد یا همه چیز رو گذاشت و رهاکرد .الهی زندگیتون همیشه گرم گرم

رهگذر دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 16:47

سلام بانوی من
خسته نباشی عزیزم
تمرین شاید باعث بشه کاری و مهارتی را خوب یاد بگیریم اما دلیل نمیشه در مواقع لازم ضرورت استفاده از ان مهارت را درک کنیم شاید اشپز قهاری باشیم و خوب غذا بپذیم اما تا زمانی که غذا نپخته ایم دیگران متوجه هنر ما نخواهند شد و الزاما برخوردی که در مواجهه با یک استاد کار را دارند با ما نخواهند داشت داشتن هنر خود به تنهائی باعث نخواهد شد که هنر ما به رخ کشیده شود بلکه زمانی این هنر تاثیر گذار خواهد بود که به زیبائی ارائه شود
یک ورزشکار به سختی و مشقت تمرین میکند و رنج و محنت را به جان میخرد اما در زمان مسابقه و وقت ارائه هنر نمی تواند داشته های خود را بروز دهد نا گفته پیداست در عرصه مسابقه زندگی باید بتوان نتیجه تمرینات را به خوبی ارائه کرد تا امتیازات لازم را گرفت و پیروز شد
کاری که شما بخوبی انجام می دهی عزیزم

سلام عزیزم ,از لطفی که همیشه به من داری ممنونم .ناگفته نمونه مونس من تویی واین به من دلگرمی تو زندگی میده وخیلی مهمه

شادی دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 13:47 http://www.shady20.blogfa.com/

سلام باران عزیزم

ممنون از همراهی هات بانو.ممنون که وقت گذاشتی با اینکه من فرصت جبران نداشتم.

از واقعیت تلخی که نوشتی متاثر و متاسف شدم.
من همیشه میگم همه چیز رو یادمون دادن جز زندگی کردن واسه همین زندگی ها مثل یه پر با هوا جابجا میشه
به هر حال برای رفیق بچگیهات خیر و مصلحت میخوام از خدا

سلام شادی جان ممنونم از همراهی تون

نسترن دوشنبه 30 دی 1392 ساعت 13:35

تا بوده همینجوری بوده و هست..
ریشه ی این مسایل خیلی قویه..

بله دخترم,بادقت ,تفکر ودرایت براحتی میشه یه زندگی گرم و پایدار داشت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.